حاج ملا محمد صادق مجتهد قمی (ره) کیست؟
از کتاب های تاریخی و رجالی در مورد زمان تولد حاج ملا محمد صادق قمی اثری به دست ما نرسیده است. نیز پدر ملا محمد صادق شخص معروفی نبوده و بنا به ظاهر در همان ابتدای کودکی وی، چشم از جهان فروبسته است. او دوران کودکی را با سرپرستی مادرش سپری نمود.
محمدصادق پس از تحصیل علوم مقدماتی، در اوان جوانی به اصفهان مهاجرت نمود و ده سال در این شهر به تحصیل ادبیات، فقه، اصول، ریاضی، هیأت و فلسفه پرداخت. غالب تحصیلات ایشان در اصفهان، نزد شیخ محمدتقی اصفهانی - صاحب حاشیه بر معالم - سپری شد.
هجرت محمد صادق به نجف
ملا صادق تشنه فقه و اجتهاد بود و با آرزوی غوص در اقیانوس علوم، روانه مرکز بزرگ حوزه علمیه، یعنی نجف اشرف گردید، تا در آن جا هر آن چه را که آموخته، به سر حد کمال برساند. وی وارد حوزه درس صاحب جواهر گردید و مدت هفت سال از مباحث فقه و اصول ایشان و استادان دیگر استفاده نمود و به مقام ارزشمند اجتهاد دست یافت.
بازگشت ملا محمدصادق
حاجی ملا صادق بعد از فتح قُله اجتهاد به زادگاه خود، شهر مقدس قم بازگشت. او در مدت چهل سال، به اموری که یاد می شود پرداخت:
- 1- نشر معارف اسلامی و مسائل شرعی.
- 2- تشکیل حوزه درس فقه و اصول.
- 3- حل مشکلات مردم و رسیدگی به مرافعات، تا آن جا که فیصله هر امری به امضا و نظر او منوط شده بود.
-
ولادت و تحصیلات محمد صادق قمی
از کتاب های تاریخی و رجالی در مورد زمان تولد حاج ملا صادق قمی اثری به دست ما نرسیده است. نیز پدر ملا صادق شخص معروفی نبوده و بنا به ظاهر در همان ابتدای کودکی وی، چشم از جهان فروبسته است. او دوران کودکی را با سرپرستی مادرش سپری نمود.
محمدصادق پس از تحصیل علوم مقدماتی، در اوان جوانی به اصفهان مهاجرت نمود و ده سال در این شهر به تحصیل ادبیات، فقه، اصول، ریاضی، هیأت و فلسفه پرداخت. غالب تحصیلات ایشان در اصفهان، نزد شیخ محمدتقی اصفهانی - صاحب حاشیه بر معالم - سپری شد.
هجرت محمد صادق به نجف
ملا صادق تشنه فقه و اجتهاد بود و با آرزوی غوص در اقیانوس علوم، روانه مرکز بزرگ حوزه علمیه، یعنی نجف اشرف گردید، تا در آن جا هر آن چه را که آموخته، به سر حد کمال برساند. وی وارد حوزه درس صاحب جواهر گردید و مدت هفت سال از مباحث فقه و اصول ایشان و استادان دیگر استفاده نمود و به مقام ارزشمند اجتهاد دست یافت.
بازگشت ملا محمدصادق
حاجی ملا صادق بعد از فتح قُله اجتهاد به زادگاه خود، شهر مقدس قم بازگشت. او در مدت چهل سال، به اموری که یاد می شود پرداخت:
- 1- نشر معارف اسلامی و مسائل شرعی.
- 2- تشکیل حوزه درس فقه و اصول.
- 3- حل مشکلات مردم و رسیدگی به مرافعات، تا آن جا که فیصله هر امری به امضا و نظر او منوط شده بود.
جایگاه علمی ایشان
آقا بزرگ تهرانی، نویسنده کتاب طبقات اعلام الشیعه از حاجی ملا صادق چنین تعبیر می کند: «فقیه کبیر و عالم جلیل». وی در همه علوم عصر خود، به درجات والای علمی رسیده بود، چنان که سرآمد عالمان عصر خود بشمار می رفت.
نویسنده کتاب گنجینه دانشمندان می نویسد: «وی در تبحر علوم، خاصه ادبیات در عصر خود ممتاز بود و همچنین در کثرت حفظ و حافظه، چنان بوده که اغلب کتاب «مقامات حریری» را حفظ بوده و در مکاتبات خود به مناسبت، می نگاشته است».
محمدحسن خان اعتمادالسلطنه[۱] می گوید: «حاج ملا صادق قمی مجتهدی فحل بود و از مشایخ بزرگ شیعه بشمار می آمد و در اخبار و آثار تتبعی کامل و استقرایی شامل داشت».
حجة الاسلام دکتر علیاکبر صادقی[۲] چنین نقل می کند، گویند: روزی، فرهاد میرزا معمتدالدوله[۳] از شاهزادگان فاضل قاجار به شهر قم مشرف شده از حاکم قم «اعتضادالدوله» خواسته بود که جلسه معارفه ای با علمای بزرگ شهر قم داشته باشد، حاکم از علمای قم و من جمله از حاج ملا محمدصادق دعوت کرد که از شاهزاده قاجار که مردی دانشمند و ادیب و مجتهد بود دیدن کنند.
شاهزاده را رسم چنین بود که مسائل مشکلی را از علما سؤال می کرد، تا ضمن اطلاع از مقامات علمی ایشان، دانش و تبحر خود را نیز به آقایان نشان داده باشد. در آن روز فرهاد میرزا، از علمای حاضر در جلسه سؤالهای مشکلی در مسائل فقهی، ادبیات و لغت مطرح می کند و ملا صادق بی درنگ به همه آن ها پاسخ شافی و وافی می دهد.
شاهزاده که مفتون مقام علمی حاجی شده بود، از برخی مردم متشخص و خانهای قم که در مجلس حضور داشتند، از وضع مادی حاجی سؤال می نماید و چون معلومش شد که ایشان با همه مقامات علمی و معنوی که دارد، بسیار ساده و خاضعانه زندگی می کند؛ بزرگان و ثروتمندان قم را سرزنش می کند. به دنبال آن یکی از خوانین طایفه بیگدلی ساکن قم اعلام می کند که بخشی از املاک مزروعی در جمکران را به نام نامبرده، هبه خواهد کرد و شاهزاده نیز از مالیات چند سالِ آن املاک صرفنظر می کند و رفته رفته رفاه نسبی در زندگی حاجی پیدا می شود».
استادان ملا محمد صادق مجتهد قمی
حاجی ملا صادق، از محضر استادان زیادی استفاده کرده که متأسفانه نام بیشتر آن ها در دسترس نیست. استادان مهم وی که در کتاب های تاریخی از آن ها یاد شده عبارتند از:
1- محمدتقی اصفهانی، صاحب حاشیه بر معالم:
محمدتقی اصفهانی، فرزند عبدالرحیم معروف به صاحب حاشیه، یکی از بزرگترین عالمان اصفهان در قرن سیزدهم هجری است. پدرش محمدرحیم یا (عبدالرحیم)، از اهالی ایوان کیف (ایوانکی)، در هشت فرسخی تهران است. وی در اصفهان اقامت گزید و سپس به اتفاق خانواده مدت ها ساکن عتبات بود.
آقا نجفی، سال ها در عتبات، از محضر استادانی مانند وحید بهبهانی، سید بحرالعلوم، سید صاحب ریاض و سید محسن کاظمینی (محقق اعرجی) برخوردار بود. اگر چه مراتب علمی او، نزد پدر زنش، شیخ جعفر کاشف الغطاء به کمال اجتهاد رسید، در محضر درس او حاضر می شد.
آقا نجفی از وصلت با دختر شیخ کبیر فرزندانی نیکو، عالم و بزرگوار نصیبش شد. شیخ محمدتقی برادر صاحب فصول است. و فرزندان ارجمند او شیخ محمدباقر اصفهانی، پدر حاج آقا نورالله نجفی اصفهانی از مجتهدان مبارز، پرتلاش و شهید عصر رضاخان است.
صاحب حاشیه پس از خاتمه تحصیلات، از عراق، عازم اصفهان گردید. او سال ها در مسجد بزرگ اصفهان در میدان نقش جهان، بر کرسی استادی نشست و دانشمندانی به جهان تشیع تحویل داد.
آقا نجفی، اصفهان را دارالعلم نوینی ساخت که اثر وجودی او هم اکنون نیز در آن شهر باقی است. سید محمدباقر خوانساری که مدت ها افتخار شاگردی او را داشته در وصف استادش در روضات الحیات چنین می نویسد: «او به روزگار خویش در فقه و اصول، افضل دانشمندان بود. در اصول الفقه استاد الکل فی الکل به حساب می آمد. در مراتب معقول و منقول، روضه ای مملو از میوههای علم و کمال محسوب بود. دلهای طالبان دانش متوجه به او و گنجینه های فضل و کمال، مفتوح به همت او بود. در دنیا مدرسی چون مکتب او مملو از اصحاب کمال نبود. مجلسی مفیدتر از محضر او به حساب نمی آید. در مسجد شاه اصفهان نزدیک به سیصد تن، دانشجو در درس او شرکت می کردند و من هم از کسانی بودم که به درس او حضور می یافتم».
صاحب روضات اضافه می کند: از آثار معروف و مهم او هدایةالمسترشدین (حاشیه بر معالم) است که آن را در شرح بر معالم تدوین نمود. این کتاب در بردارنده متجاوز از شصت هزار بیت (سطر) در اصول فقه است. همچنین وی شرحی بر وافی و رسائلی در فقه استدلالی دارد که قسمتی از آن تدوین شده است. آقا نجفی در هنگام زوال ظهر جمعه نیمه شوال سال 1248 ق. وفات نمود. حجة الاسلام شفتی اصفهانی با عده بسیاری از شیعیان بر او نماز خواندند و او را با عزت و احترام در تخت فولاد اصفهان، نزدیک تکیه آقای خوانساری به خاک سپردند.
2- شیخ محمدحسن صاحب جواهر:
یکی از استادانی که نقش بسزایی در رسیدن ملا محمدصادق به مقامات بلند علمی داشت، شیخ محمدحسن، صاحب کتاب ارزشمند جواهرالکلام است. صاحب جواهر در دوران کودکی وارد حوزه علمیه نجفاشرف شد. وی مقدمات و سطح را به سرعت، نزد سید حسین شقرایی عاملی (متوفای 1230 ق)، شیخ قاسم آل محیی الدین (متوفای 1238 ق) و شیخ حسن (متوفای 1250 ق) گذراند و در نوجوانی به درس خارج فقه و اصول راه یافت.
شیخ محمدحسن، سالیان دراز در درس آیات عظام: شیخ جعفر کاشف الغطاء، سید مهدی بحرالعلوم، سید جواد عاملی و شیخ موسی کاشف الغطاء شرکت کرد. وی در سن 25 سالگی به درجه اجتهاد نائل گشت و نگارش کتاب بی همتای جواهرالکلام را آغاز کرد.
شیخ آقا بزرگ تهرانی می نویسد: صاحب جواهر این امتیاز را بر دیگر عالمان داشت که عموم شاگردانش از علمای بزرگ و سرشناس بودند و در محضر درس او، جمع فراوانی تربیت شده و در گوشه و کنار جهان منتشر گردیدند. آنان بعد از او مقام مرجعیت یافتند و بر کرسی فتوا نشستند که عدد آنان زیاد و شمارش آنان کار مشکلی است. صاحب جواهر درباره ولایت فقیه می نویسد: اگر ولایت عامه فقیه نباشد، بسیاری از کارهای مربوط به شیعیان معطل می ماند.
ایشان عالمانی را که درباره ولایت فقیه تردید دارند، به سختی مورد نکوهش قرار داده، می نویسد: این افراد طعم فقه را نچشیده و از فرمایش امامان علیهم السلام چیزی نفهمیدهاند.
شاگردان وی
عالمان بسیاری از محضر مرحوم حاج ملا صادق بهره بردند، که متأسفانه نام آن ها در هاله ای از ابهام باقی مانده است. صاحب طبقات اعلام الشیعه درباره شاگردان مرحوم حاجی می نویسد: از محضر درس مرحوم حاجی دهها مرد فاضل و علمای اعلام استفاده کرده و به درجات عالی علمی رسیدند.
شاخصترین شاگردان ملاصادق عبارتند از:
- 1- مرحوم محمد قزوینی که مرد بسیار متقی، متدین و باورع بود؛ ولی متأسفانه قرینه ای ذکر نشده تا بتوانیم با شخصیت والای ایشان بیشتر آشنا شویم.
- 2- حاجی میرزا ابوالحسن، فرزند برومند ملا محمدصادق.
ویژگیهای ملا مجتهد قمی
1- ویژگیهای ظاهری:
مرحوم حاجی از لحاظ جثه، مردی کوتاه قد و لاغر اندام بود و ناصرالدین شاه از ایشان به «مجتهدی کوچک، ولی بزرگِ بزرگ» تعبیر کرده است.
2- ویژگیهای اخلاقی:
حاجی در عین برخورداری از مقامات علمی و معنوی، بسیار ساده زندگی می کرد. وی حتی در زمان گشایش[۴] باز هم با ریاضت زندگی می کرد و خوراک غالب وی نان، ماست و پیاز بود.
کرامات ایشان
حاجی دارای مقامات عرفانی و معنوی بالایی بود. در این رابطه، حکایتهای متواتری نقل گردیده که به چند نمونه آن اشاره می شود:
1- نماز باران:
مردم قم در یکی از سالهای خشکسالی که زراعت ها در شرف تباهی بود از حاجی درخواست کردند که نماز باران (استسقا) بخواند. حاجی دستور داد مردم سه روز، روزه بگیرند و در روز سوم، حاضر شوند. وی در آن روز از حاضران که بالغ بر هزاران نفر بودند خواست که همگی پای برهنه و با تحت الحنک گشاده، به حال تضرع و خشوع به طرف بیرون شهر برای نماز بروند. محلی که میان پل قدیمی و امامزاده خاک فرج واقع است.{{{(*)}}} برای نماز انتخاب کردند.
ایشان از زنانی که بچه شیرخوار داشتند و در مراسم شرکت کرده بودند، می خواهد که بچههای خود را شیر ندهند و از آغوش خود جدا کنند. به این ترتیب، آن بیابان، یک پارچه آکنده از ضجه، زاری و همهمه مؤمنان و شیون بچههای دور از آغوش مادران بود. در این حال حاجی با کمال خشوع، دست به دعا برمیدارد و از مکبر می خواهد تا به طرف قبله، «الله اکبر» و در جهت مخالف آن «لا اله الا الله» و به جانب راست «سبحان الله و الحمدالله و لا اله الا الله و الله اکبر» و به جانب چپ، «لاحول و لاقوة الا بالله العلی العظیم» بگوید.
به تواتر و از افراد مورد اعتماد حاضر در مراسم نماز، نقل شده است، در حالی که مکبر این اذکار را می گفت بی درنگ، ابر از افق آن جانب بالا آمد تا در میان آسمان، ابر، از هر چهار طرف به هم رسید و رعد و برق، از نزول باران حکایت می کرد. حاجی فرمود: زودتر نماز بگذاریم که آسمان مجال نخواهد داد. با این که نماز باران را به سادگی برگزار کردند همه نمازگزاران از باران خیس شدند.
2- چشم حقیقت بین:
حجة الاسلام دکتر علیاکبر صادقی از نوادگان ملا صادق به نقل از پدرش آیت الله میرزا مصطفی صادقی آورده است: سالی در قم بیماری و با شایع شد و گروه گروه مردم شهر را به دیار دیگر می فرستاد. روزی از همان روزها، مردی خدمت حاجی ملا صادق برای جماعت مغرب و عشاء شرفیاب شده بود. حاجی از او در مورد کسانی که از بیماری «وبا» مرده اند، پرسش نمود و نامبرده گفت: فلان شخص هم در محله باغ پنبه وبا گرفته و وفات کرده است. حاجی لحظهای به فکر فرورفت و پس از آن گفت: آن کس که می گویی، نمرده است. آن مرد اصرار می کند که خودم تخته تابوت و جمعیت را در برابر خانه آن آقا دیدم. حاجی باز تکرار کرد که اشتباه می کنی، ایشان نمرده و از فردا نیز، دیگر در شهر هیچ کس به بیماری وبا نخواهد مرد.
بعد معلوم شد که آن آقا دچار اسهال و استفراغ شده بود و اطرافیان به گمان این که وبا گرفته و بزودی خواهد مرد، مقدمات کفن و دفن و تجهیز او را آماده کرده بودند. بعد از آن روز، بیماری وبا از قم رخت بست و حاجی به همین مناسبت به خواص خود می گفت: من دفتر حیات و ممات، پیش چشمم گشوده است و از مردهها و زندهها می توانم آگاه باشم.
3- حکایتی دیگر:
دکتر صادقی از پدرش نقل می کند که مردی سالخورده همه روزه از محله دوردستی در قم، به محله حاجی می آمد و دستگیره در خانه حاجی را می بوسید. از او می پرسند، چرا به این کار مداومت می کند. وی گفت: روزی با عیالم که از او صاحب چند دختر شده بودم، نزاع کردم و با کج خلقی او را ترک کردم و برای نماز، به مسجد حاجی رفتم. حاجی به طور خصوصی به من فرمود: چرا با عیالت بدرفتاری می کنی، او چه گناهی دارد، زن خوبی است، نباید با خواست خداوند جدال کنی، اکنون برو و با عیالت صلح کن. همین امشب، نطفه فرزند پسری از تو در وی بسته می شود، اسم او را محمد بگذار! چنین شد که پسرم با دعای مرحوم حاجی به دنیا آمد. هیچ کس در آن روز از دعوا و تندی من با عیالم خبر نداشت و هیچ کس پیش از من هم، از خانه بیرون نرفته بود تا احتمالاً مطلب را به کسی خبر داده باشد.
فعالیت های فرهنگی و تبلیغی ملا محمد صادق مجتهد
در عصر حاجی ملا صادق، مدارس، مساجد و محافل مذهبی رونق گرفت. او در تربیت و تدریس فضلا و همکاری با علما کوشش می فرمود و عمر خویش را وقف مردم و مذهب نمود.
نویسنده کتاب تاریخ دارالایمان قم درباره ایشان چنین می نگارد: «از علمای اعلام و نافذالحکم، مجتهدالزمانی، حاجی ملا محمدصادق که مستجمع جمیع صفات است، خصوصاً در منبر و موعظه سبق از همگنان برده است، مجلس وعظ ایشان بر سایر علما امتیاز دارد».
مرحوم حاجی از نظر تقوا و وراع شهرت داشت و شخصی عادل و صالح بود. ایشان حتی در زمان اجتهاد و مرجعیت خویش هم منبر می رفت و به موعظه اهل علم و... میپرداخت. همچنین وی در رسیدگی به مشکلات مردم و حل اختلافات، دغدغه بسیاری از خود نشان می داد، به طوری که اکثر اختلافات و مشکلات به دست ایشان حل می گردید.
فعالیت های اجتماعی ایشان
حاج ملاصادق در شهر مقدس قم دارای مقام علمی و معنوی بالایی بود، به طوری که بزرگان مملکتی نیز برای وی احترام زیادی قائل بودند. حتی شخص ناصرالدین شاه و صدراعظم میرزا آقاخان نوری، مدرسهای برای تدریس طلاب و اقامه جماعت برای معظم له ساخته بودند که فاصله چندانی با خانه مسکونی ایشان نداشت.
مدرسه حاجی:
میرزا آقاخان نوری، صدراعظم ناصرالدین شاه در دوران صدارت فرزندش، ذوالفقارخان، در قم مدرسه و مسجدی[۵] برای حاجی ملا محمدصادق قمی، روحانی و مجتهد بزرگ آن دوره بنیان نهاد. این مدرسه پس از گذشت سال ها نیازمند توسعه و تعمیر گردید که آیت الله سید محمدرضا گلپایگانی قدس سره تصمیم به تجدید بنای آن گرفت و به همین منظور در دو دهه پیش 4 منزل مسکونی اطراف مسجد را خریداری نمود و اقدام به تجدید بنا کرد.
این بنا به سبک معماری اسلامی طراحی گردید؛ چند سال به حال خود باقی ماند، تا این که پس از رحلت آیت الله گلپایگانی، فرزندان ایشان: حاج آقا جواد و آقا سید باقر مدرسه را تحویل سازمان اوقاف و امور خیریه استان قم دادند و اوقاف هم آن را به صندوق عمران موقوفه کشور سپرد تا نوسازی شود.
نظارت بر ساخت مدرسه:
زمانی که مدرسه و مسجد یاد شده، به دستور اتابک اعظم ساخته می شد، حاجی دستور می داد که هر چه بیشتر در تمام بنای آن تسریع کنند و به همین جهت برخی از دستورهای این بنا از استحکام لازم برخوردار نبود. وقتی علت شتاب را از حاجی پرسیدند، فرمود که اتابک، بزودی از دنیا می رود و می ترسم ساختمان مسجد و مدرسه کامل نشده باشد و نیمه کاره باقی بماند. چنین هم شد و کمی بعد از اتمام آن بنا اتابک، دارفانی را وداع گفت. پس از ساخته شدن مدرسه و مسجد، حاج رشیدخان بیگدلی اشعاری برای آن سرود که در پایان شعر، ماده تاریخ بنای آن مدرسه را آورده است.
در زمان شهریار تاج دار تاج بخش × آن که ذات بی همایش پادشاهی را سزا
بوالمظفر ناصرالدین شاه غازی آن که هست × مهتران را شهریار و خسروان را پادشاه
اعتمادالدوله ای شد، صدر اعظم آن که داد × ملک جم را نظم ها چون آصف بن برخیا
ز اهتمام میرباقرخان عادل پور صدر × آن که قم از عدل او بس یافته برگ و نوا
خان باذل، ذوالفقار آن کو به رنج فاقه گشت × با دل وافی دوا و با کف کافی شفا
یافت چون اتمام این نیکو بنای دلپذیر × گاه آن شد تا رشیدالدین همی خواند ثنا
از پی تاریخ این فرخ بنا، کلکش نگاشت × صدر ابجد را مبارک باشی ای نیکی بنا
که در پایان شعر، تاریخ بنا را نوشته است. (1273 هـ.ق)
فعالیتهای سیاسی ملا
1- مبارزه با مکاتب انحرافی:
در عصر ملا محمدصادق تلاشهای فرقه ضاله بابیت، رونق گرفته بود. وی به شدت با این فرقه مبارزه نمود و همواره آن ها را ملحد و گمراه معرفی می فرمود.
2- اعتراض به حکومت:
از مرحوم حاجی، نامهای اعتراض آمیز و تند در شکوه از مظالم و تجاوزات وزرا و عمال حکومت قاجار، خطاب به ناصرالدین شاه وجود دارد. وی این نامه را در سال 1292 ق. در حدود هفتاد سالگی در سفر به (تهران) و پس از دیدار با شاه نوشته و در ضمن اگر چه وی کوشیده است در این نامه با خوش آمدگویی به شاه از خشونت نامه بکاهد در عین حال، این مکتوب گویای دلیری قابل تحسین، موقعیت اجتماعی و نفوذ و اقتدار اوست.
حاجی در این نامه، از تجاوزات مقرالخاقان، حاجی میرزا نصرالله (احتمالاً مستوفی گرگانی، ممیز مالیات دیوانی) و دیگر کارگزاران حکومت، اظهار تعجب نموده است. او می نویسد: «اگر بعد از قرنی یک نفر پیدا شود که در احقاق حق و رفع ظلم، سیف قاطع باشد، او را به فساد عقیده نسبت می دهند».
وی می نویسد: «مأموران دولت، خانه و هستی رعایای بیچاره را غارت می کنند و کسی نیست به داد مردم برسد، و از آه مظلومان باید ترسید. یا این که اگر از وزیر و امیری به شخص شاه شکایت شود، رسیدگی به شکایت، به همان وزیر و امیر واگذار میشود، معلوم نیست سرانجام کار مملکت با این بساط به کجا خواهد کشید؟».
از نظر اهمیتی که این نامه در روشن ساختن وضع درهم ریخته دوره فرمانروایی شاهان قاجار و همچنین دخالت مثبت روحانیان آن عهد، در سامان بخشیدن به آشفتگی ها و جلوگیری از تجاوز و زورگوییهای عمال حکومتی دارد؛ نیز از این رو که بهر حال، اثری بازمانده از یکی از عالمان و فقیهان عالیقدر و بنام قم، در آن دوران است، در این بخش گنجانده شده است. با آن که پارهای از مطالب و عناوین این نامه در وصف مخاطب نامه به طور کلی و علی الاصول نادرست است. اما برای کسانی که در تاریخ این دوره تحقیق می کنند قابل استفاده است. متن این نامه در دو نسخه آمده است که اختلافات زیادی دارد و گویا در هر یک، برخی از مطالب حذف و تلخیص شده است.
در این نوشتار، نامه یاد شده براساس نسخه کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران آورده می شود و برخی از قسمتها که فقط در نسخه دانشکده حقوق آمده بیشتر موارد آن میان دو قلاب مشخص شده است. اینک متن نامه:
«بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله الذی یؤتی الملک من یشاء، و تنزع الملک ممن یشاء، الذی امر بالعدل والانصاف و نهی عن الظلم والاعتساف، والصلاة علی محمد و آله الحایزین لجمیل الاوصاف، و بعد: چون دهقان مشیت ازلی، تخم وجود بنی نوع انسان را در صحرای وسیع الفضای امکان جز به جهت تحصیل معارف حقه نگاشت و نقاش صنع لم یزلی نقش بدیع انموزج جمیع کلیات را در صفحه وجود، مگر به جهت تکمیل مکارم اخلاق شرعیه ننگاشت، لذا انبیاء مرسلین، رسائل فیوضات غیرمتناهیه بودند که از حق به خلق برسانند و علما که نواب انبیا هستند می باید از ظل اله گرفته، به رعایا که ودایع الهی و خزاین حضرت ظل اللهی می باشند، برسانند. آن مواهب بی پایان و آن عطایای بیکران که باید به عامه رعایا عاید شود، انصاف و عدل است که هیچ مملکت و هیچ رعیت، آرامش و آسایش نداشته و ندارند؛ الا به این خصلت حمیده و این صفت پسندیده. خلفا در این معنا اهتمام تمام داشته اند و پیوسته در مجالس خود علما، وعاظ را (ملتزم نموده، ایشان را به ذکر مواعظ و نصایح مدح و انصاف) مأمور؛ بلکه مجبور می نمودند، تا از آثار پسندیده که نتایج عدل است، همه روزه محفوظ باشند. (و از اختلال مملکت و ملت که نتیجه ظلم و جور است محفوظ مانند)، هرگاه به شرح احوال ایشان در کتب سیر و غیرها رجوع شود، صدق عرایض مشهود و معلوم خواهد شد، با این خصال ایشان را خلفای جور می گویند، در دنیا با این لقب زشت و در آخرت محروم از بهشت خواهند بود؛ چرا که در اظهار یک کلمه حقه مضایقه کردند.
از روزی که این خادم شریعت مطهر، به آوازه عدل و انصاف و وضع تنظیمات و جعل صنادیق عدل مغرور و مشعوف شده، به دارالخلافه آمدم، چیزها دیده و دانسته ام که در این مدت هفتاد سال هرگز در خاطرم خطور نداشت. پادشاهی دیدم مؤید، قلب مبارکش مرآت غیب نما، از رأفت و عدالت، عدلی مجسم و انصافی مصور، در حفظ ملک و ملت ساعی و جاهد و در رفاه رعیت، عاشق و مایل. علاوه بر این همه عدل ذاتی و فطری، گویا ذات خجسته صفات همایونش خود رهنمایی به عدل و انصاف را فریضه دانسته و فهمیده همه روزه بر این امناء جور و اولیای ظلم، اعلام می فرمایند.
عصری است ضد عصر خلفا، دین علی بن یقطین در وجود مسعود همایون است و جور هارون الرشید در وجود وزرا (که اگر ایشان را اولیای جور گویند خلاف و گزاف نگفتهاند، چرا که در هر روز هزار کلمه حقه را کتمان می کنند و هزار حکم ما انزل الله را عنوان) وقتی در حضرت نوشیروان از عدل وصف ها راندند، گفته بود، عدلی ندارم ولی کاری کرده ام که غیر از خودم در این ملک کسی قدرت بر ظلم ندارد. و در این دولت جاوید آیت، غیر از وجود مسعود همایون، همه کس قدرت بر ظلم دارد؛ بلکه غالباً غیر از ظلم، پیشه ای ندارند و کلام حضرت امیرالمومنین علیه السلام اندیشهای:
لاتظلمن اذا ما کنت مقتدرا × فالظلم مقدرة بعضی الی الندم
تنام عیناه والمظلوم منتبه × یدعو علیک و عین اله لم تنم
مباشرین امور دیوانی که گاهی «امنا» و گاه «اولیا» و گاه «رجال» و گاه «ارکان» خوانده می شوند جمعی کسبه شده اند که لیلاً، نهاراً معامله می کنند، هر حکم که درباره هر یک از ایشان اغماض و اهمال را فرض می دانند و فرض می دهند، تا در خوردن مال دیوان یا اتلاف جان و مال مسلمانان به اضعاف؛ بلکه به آلاف استرداد کنند، چنان که برملا می گویند با فلان امیر یا فلان وزیر یا فلان حاکم چگونه می توان درشتی (کرد و زشتی) نمود، یا فلان دستخط را چگونه می توان مجری داشت؟ )به عقیده ایشان( این همه، های و هو (و این همه گفتگو و این زمزمه انصاف و همهمه عدالت، مخصوص حمال و جمال است)، نه از برای ارکان و رجال. در هر قضیه که متداعیین علی السواء باشند، رجوع به مرجحات خارجیه می شود (هر طرف به حسب اوضاع دنیا پیش و بیش است، اگر حق محض و محض حق با طرف مقابل هم باشد، پایمال و مضمحل است) در هر طرف که یک نوکر علاوه از طرف دیگر، پیش است و از بیانصافی و بیاعتدالی اگر در احقاق (حق) مظلومی، اصرار یا اظهار بشود، می گویند این دستخط ظاهری است، نمی دانم بطون سبعه دستخط از کجا برایشان کشف شده که ماها، استنباط و استخراج نمی توانیم نمود! به چه دلالت «بگیرند» و «برسانند» را به «نگیرند» و «نرسانند» توجیه و تأویل می نمایند؟
این خادم شریعت مقدسه، با هزار زحمت این جزیی ملک را فراهم کردم تا مدد معاش خود و عیال باشد و کَل بر دولت و دیگران نباشم، با همه تفاصیل از همه گذشتم که دستخط مبارک پادشاه اسلام، در مملکت خود در نزد نوکرهای خانه زاد و علمای پایتخت خود، زیاده از این بیشتر بی عظم و قدر نشود. به طور تحقیق بدانند که دسته دسته، دستخط های قطعی بسی در دست مردم مظلوم مانده، به هیچ کس دسترسی ندارد. هرگاه شیء از دستخط های مبارک بردارند، بعد از مدتی از انجام آن ها جویا شوید، مشهور خواهد شد که این مظلومین به حالت اولی باقی هستند. ملهوف و مظلوم وارد شدند، مأیوس و محروم مانده، مقروض و مغموم مراجعت می کنند، گذشته از این که محض خیالات (هم) که شده در احقاق حقوق مردم، در اجرای این دستخط ها اعتنا ندارند، به معاذیری متعذر می شوند که نعوذبالله به مذمت ولی نعمت خود منتهی می شود، می گویند: طرف مقابل سخت است، دستخط مبارک سست است و ظاهری است. فلان عمله خلوت از باطن خبر دارد. از تلون و تجدد اندیشه داریم، از ناسخ و منسوخ می ترسیم به خداوند متعال چنین است که می گویند.
ضبط ضیاع و عقار و حفظ جلال و وقار و اصلاح امورات و توجه به دهات و قنوات خود، مجال نمی دهد اعانت مظلومی یا اغاثت ملهوفی کنند. به عرض کسی گوش نمی دهند، بدهند ملتفت نمی شوند، بشوند، جواب نمی گویند (ناحساب می گویند) ای کاش به این ناحساب هم مستعد باشند. مزیت انسان به نطق است، سکوت و خموشی چرا ممدوح شده؟ اعلاء کلمه حقه فضیلت داشته، کتمان حق چرا الحال محمود و ممدوح است.
اگر بعد از قرنی یک نفر پیدا شود که در احقاق حق و رفع ظلم، سیف قاطع باشد، او را به فساد عقیده و سوء طریقه نسبت می دهند. ای کاش قدری از این فساد عقیده برای ایشان پیدا می شد که این همه عدالتها و انصاف مهمل و معطل نمی ماند. در مجلس... قدری را که رایحه عدل به شام مظلومین رسیده بود، مخرب نشاط خود دیده، طی آن بساط کردند.
نفوذبالله الجبار من شر الاشرار، این همه عداوت با شرع از چه بابت است؟ مگر نه این شرعی است که ایشان را از تمجس و تنصر و تهور خلاص کرد؟ مگر نه احکام، عقود، مواریث، حلیت ازدواج و اموال است که علماء از قِبل انبیاء فرموده اند: فوالله لقد اصحبت الشریعه واهیةالقوی متفصمه العری، مهدومة الارکان، معدومة الاعوان. احکام خدا را افسانه می دانند، این جماعت را دکان داری می شمارند. مرافعات شرعیه را مدد معاش می گویند. صیغ شرعیه را مکر و حیله می نامند. هرگاه چندی از پیش علمای اعلام و ائمه دین را که مخازن احکام سیدالمرسلین می باشند با عوام کالانعام توفیری می دادند و توفیری می کردند، این اوقات به جبران مامضی در تضیح آن عظیم و احترام، سعی و اهتمام تمام دارند. اگر کار بر این نسق بگذرد و عقاید باطنه ایشان برملا شود، بر اسلام، سلام باید گفت و وداع باید کرد:
لبیک علی الاسلام من کان باکیاً × وقد ترکت اعلامه و ودائعه
العیاذ باالله اگر صِیَغ شرعیه، محل استهزا شود، زن های جوان در حباله پیران (به این دو کلمه عقد و نکاح چگونه از زنا و سفاح احتراز خواهند داشت) و هرج و مرجی بشود که اصلاً اصلاح پذیر نباشد. گویا میل دارند که این اسم بی مسمی و این رسم بی اصل را هم از میان بردارند، تا به کلی آسوده شوند. «یریدون لیطفؤا نورالله بافواههم والله متم نوره ولوکره الکافرون».
هر دقیقه داعی را حیرت بر حیرت افزوده می شود که کار این مردم، با این وزرا، چه خواهد شد؟ اگر عرض کنم، فلان شخص به دستخط مبارک و توقیع همایون وقعی نگذاشت و مجری نداشت، باز همان وزیر رجوع می شود. در «کرٌّ علی مافرٌ» همین فی الحقیقه محظوری به محظوری مبدل می شود.
شتان ما یومی علی کورها × و یوم حیان اخی جابر
این امنا غیر از کارهای خود، هیچ امر را کار نمی دانند و به درد احدی نمی رسند. محض تصدیق عرایض داعی و اطلاع از حالت رعایا، جویا شوید که عرایض داعی چه بوده و چه واقع شده؟ در منزل جناب امام جمعه چه قسم صلح شده و چه نحو صیغه محکمه شرعیه جاری نموده که مجال خیاری و خیالی باقی نمانده؟ صورت مجلس را مطالبه فرمایی، مشهود رأی عدالت پیرا شود، که هنوز تفصیل عرایض داعی و آن مصالحه نامچه را... نکرده، چرا کلمات لاطائل بگویند؟ چرا حکم شرعی و سلطان را به مزخرفات باطل کنند.
بر این مشیت رعایا رحم کنید! از دست رفتند، فریادرس ندارند، چیزی برای ایشان باقی نمانده است، بضاعت و سرمایه که هزار رعیت به آن تعیّش می کنند، اسباب یک اطاق شد و ملکی که هزار نفر به آن نان می خورند، به خرج طویله امیری و وزیری رفت، چه بلایی شدند بر جان و مال مسلمین. به صاحب شریعت قسم، ای که داعی، قبله عالم را از انوشیروان عادلتر می دانم چرا که در اطراف او این گونه، اگر این وجود همایون مؤید نبود، و دست غیب او را نگاهداری نمی کرد، کار این مردم به کجا می رسید.
اگرچه می دانم بعد از این عریضه - که محض رضای خدا و اطلاع سایه خدا خود را مکلف و مأمور دانسته، بی ملاحظه به عرض رسانیدم - دیگران از جانب مقرب الخاقان حاجی میرزا نصرالله وکیل مطلق بلاعزل خواهند بود، هست و نیست مرا بر باد خواهند داد.
محض قوام دولت و نظام ملت و دعای وجود مسعود همایون که دقیقهای از خیال خجسته مآل عدالت غافل نیست، باز عرض می کنم، با این حالت ها، مردم تمام خواهند شد و خوب می شوند. (آبادی عباد و عمارت بلاد و رفع فساد نخواهند شد). از عمر دعاگو چیزی باقی نمانده فردا از این شهر و عن قریب از دنیا خواهم رفت.[۶]
در شهری که احکام و ارکان دین را افسانه می شمارند و دستخط مبارک پادشاه اسلام را که مَثَل اولی الامر است محل اعتنا نمی دانند توقف حرام است. هر قدر زودتر برویم دیر شده است. باید برون کشید از این ورطه، رخت خویش بر این خادم شریعت مطهر محقق شده است که دفع ظلم حاجی میرزا نصرالله برای داعی مقدور نخواهد شد و با این وزرا و امنای خائن که از هزار راه از او خوف و بیم و تمنای زر و سیم دارند، هیچ حکم و دستخطی از پیش نخواهد رفت والا اسناد شرعیه و احکام عرفیه از این بیشتر نمی شود که چند نفر عالم و مجتهد اهل تقوی و فطانت مطلب را تمام کنند و صیغه شرعیه بخوانند و علماء دیگر که ارکان اسلام هستند تصدیق کنند.
ناچار به ارض مقدسه قم معاودت می کنم و اگر در آن جا هم بر اولیای دولت گران و ناگوار است، به عتبات عالیات ائمه هدی علیهم السلام پناه می برم و تظلمات خود را در آن جا می کنم. عرض می کنم هفتاد سال است در نشر احکام شرعیه خودداری نکردم، جوانی را به پیری رساندم، بر من ظلم کردند، به پادشاه اسلام تظلم کردم، هشت دستخط اکید و کید محض عدل و انصاف صادر فرمودند، رجال دولت اعتنا نکردند، از من رفع ظلم ننمودند، اولاً انتقام پادشاه اسلام را از این رجال صوری که در حقیقت، خائن دولت هستند و برخلاف میل و ضداراده ولی نعمت خود، کمر بستهاند می خواهم، خواهند داد، خواهید دید، ثانیاً در انتقام این پیر غلام شریعت که در نظر احکام و ترویج شریعت مطهره عمری گذرانیدم، تعجیل می طلبم، الظلیمه، الظلیمه، العجل، العجل یارسول الله و اوصیاء رسول الله.
غیرت اسلام این عرض را هم بر داعی فرض کرده است که به جسارت عرضه دارم، که عزت دستخط های مبارک، که عز خداداد است، نگاه دارید و اگر بر حسب لزوم و وجوب صادر خواهید فرمود به عهده اشخاصی باشد که امتثال حکم همایون را فرض بدانند. شنیدهام جناب سپهسالار اعظم و جناب علاءالدوله و بعضی از رجال دیگر، حالت اعتنایی دارند و احقاق حقوق مظلومان می کنند. لاحول و لاقوة الا بالله العلی العظیم.
ای کاش این وزرا به قدرالضیف، از این خادم شریعت مطهره، رعایتی منظور می داشتند. خدا را به شهادت می طلبم که در نهایت یأس و دلتنگی از حقوق خود صرفنظر کردم و از این شهر رفتم، فردا به حضرت عبدالعظیم حسنی به دعای وجود آن عدل محض مشغول، و بعد از آن در (حرم) حضرت معصومه سلام الله علیها با سایر عتبات عالیات دعاگو خواهم بود.
از خداوند عز اسمه، استدعا می کنم، برای ظل الله اعوان و انصار دولتخواه و نوکر دلسوز و ناصر ملت و دولت که موجب نیکنامی و ازدیاد عمر و دولت و شوکت باشد، برساند... از فضل خداوند متعال و حضرت ذوالجلال که ثانی و تالی آن، ذات خجسته صفات همایون باشد تا از آن منبع عدل و انصاف، عدالتها را اخذ نموده، مجری دارند. الله الله من هولاء الامناء والوزراء. (الله) الله فی الریا[۷] فانهم ودایع الرحمان و خزائن السلطان، و ما علینا الا البلاغ، اعدلوا هو اقرب للتقوی.
می ترسم این مظلومین، از این درگاه مأیوس شوند و (رو) به درگاه قاضی الحاجات ببرند. نمی دانند که حضرت اقدس شهریاری تمام اوقات لیل و نهار خود را صرف رفاهیت عامه رعایا و قاطبه برایا کرده لیکن جمعی از بطالت و اغراض فاسده و خیالات کاسده در عهده تعویق می اندازند، از آن مظلومین باید ترسید. خداوند وجود اقدس شهریاری را در همه حال از آفات و بلیات محافظت فرماید. خادم الشریعه: حاج محمدصادق قمی.
وفات ملا محمد صادق مجتهد قمی
حاجی ملا محمدصادق مجتهد قمی، مردی که علم، تقوا و برکات را یک جا در خود جمع کرده بود، پس از عمری خدمت فرهنگی و اجتماعی، در شوال 1298 ق. به دیار باقی شتافت. پیکر پاکش پس از انجام مراسم تشییع، با احترام و عزت، در قبرستان شیخان قم که مزار بسیاری از مشایخ اسلام و برخی از راویان احادیث اهل بیت علیهم السلام است به خاک سپرده شد.